ه کمرنگ شدن ارزشها و هنجارهای حاکم منجر گردد و هم موجب کجفهمی پیامهای فرهنگی این رسانه در زمینهی تغییر و تحول فرهنگی و اجتماعی جامعه شود.
در مورد برنامه های تلویزیونی باید توجه نمود که گسترش تکنیکهای نوین ارتباطی، نظیر رادیو، تلویزیون و سینما، اشاعهی بیش از پیش پیامها را امکانپذیر ساخته است؛ پیامهایی که دیگر به پیامهای خبری محدود نمیشوند. امروزه، در رسانههای تصویری، حجم پیامهای تبلیغاتی، تصویرها و مطالب و داستانهای سرگرمکننده، از خبرها بیشتر شدهاند. تلویزیونها نقش خود را به عنوان وسایل خبری به معنای دقیق کلمه از دست دادهاند و به ابزارهای مهم فرهنگ توده تبدیل شدهاند.
پیامهای جدید وسایل ارتباطی، دیگر تنها در اختیار آن دسته از افراد جامعه که در پی کسب اخبار و گسترش آگاهیهای اجتماعی هستند، قرار نمیگیرند، بلکه با تحریک تمایلات و لذتها، به تمام اعضای جامعهی تودهوار عرضه میشوند. این پیامها، در عین حال که به نیاز انسان برای ارتباط فکری پاسخ میدهند، تمایلات روانی وی را نیز ارضا میکنند (معتمدنژاد، 1385: 135-134).
این امر، اهمیت و ضرورت هر نوع بررسیای در مورد چگونگی نقشآفرینی رسانه در فرهنگسازی با ابزار نمایش و ادراک گفتمان حاکم بر برنامههای نمایشی تلویزیون، به ویژه سریالهای تلویزیونی را مشخص و معین میسازد.
از سویی دیگر، از آن جهت که امروزه زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه نقش و کارکردی روزافزون یافتهاند، به گونهای که علاوه بر حفظ نقشهای همسری و مادری، در عرصهی اجتماع نیز جایگاه و پایگاهی روزافزون دارند و از جهت دیگر، با توجه به این که زنان، به واسطهی مجموعه نقشهای خود، با مجموعهای متفاوت از مسایل و آسیبها مواجهند، توجه به گونهی فرهنگسازی تلویزیون به عنوان عامترین رسانه در مورد آنها اهمیتی تام و تمام مییابد.
به یاد داشتهباشیم که قلمرو الگوها و اشکال کنش متقابل زنان و مردان چنان گسترهی وسیعی از زندگی اجتماعی و حیات روزمره را دربرمیگیرد که هر گونه تغییری در آن میتواند به عنوان یکی از شاخصهای تغییرات کلان در سطح لایههای زیرین اجتماعی محسوب شود؛ لایههای دیرپایی که تغییر در آنها میتواند نمایانگر تغییرات بنیادی در کل جامعه باشد.
تفکرات قالبی و کلیشههای جنسیتی گاهی از آنچنان بنیان استواری برخوردارند که جزو ذاتی گروه منتسب به آن صفت تلقی میشوند. شناخت این کلیشهها و بیرون کشیدن آنها از فرهنگ ایرانی در جای خود امری مهم است، زیرا به آنان که در انتقال فرهنگ و میراث گذشتگان به آیندگان نقش دارند و آنان که در جامعهپذیر کردن افراد جامعه نقش موثر ایفا میکنند، کمک مینماید تا با درک اهمیت و ضرورت این موضوع، آن را از گردونهی بازتولید فرهنگی خارج نمایند و نیرویی شوند در راه تربیت نسلی با شناختی درست و بینشی روشن.
امروزه یکی از شاخصههای اساسی توسعه را درصد بالای مشارکت زنان در فعالیتهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی میدانند. برای رسیدن به توسعهی فرهنگی، سازمانهای فرهنگی و به ویژه رسانههای صوتی و تصویری نقشی خاص و بهسزا مییابند. اما این تحول فرهنگی هنگامی به دست میآید که درکی دقیق از موقعیتها وجود داشته باشد. بنابراین، هر نوع پژوهش در این زمینه که بتواند شناختی جامعتر از فرهنگسازی تلویزیون در حوزهی زنان ارایه دهد، اهمیت و ضرورت مییابد.
پیشینه تحقیق: در باب پیشینه تحقیق اگرچه در گذشته در باب برنامه ها و سریال های تلویزیونی صدا و سیما کارهای زیاد و ارزشمندی انجام شده است اما تا کنون چنین تحقیقی با این موضوع انجام نشده است. به عنوان مثال اگر مواردی را در صدد مطرح کردن و بیان آن در باب کارهای نزدیک و شبیه به این موضوع تحقیق بیان کنیم می توان به تحقیق آقای علیرضا راد در باب تکامل شخصیت دختران و پسران جوان با تاثیر گیری از برنامه های صدا و سیما در دوران بزرگسالی را ذکر کرد و یا تحقیق خانم لادن فتوحی در موضوع کاهش منزلت اجتماعی زنان بر اساس تاثیرات برنامه های صدا و سیما بر ارکان تاثیر گذار جامعه را بیان کرد.
1-4 اهداف
در کنفرانس بینالمللی سیاستهای فرهنگی1 که در دههی 70 در شهر ونیز توسط یونسکو برگزارشد، توسعهی فرهنگی2 به عنوان مفهومی جدید به ادبیات توسعهی جهان افزوده گشت. از این دوره به بعد، هر عملی در حوزهی توسعه، اعم از توسعهی اقتصادی و اجتماعی، بدون در نظر گرفتن فرهنگ، ناقص و نارسا محسوب میگردد (باهنر، 1385: 11).
فرهنگ را میتوان عبارت دانست از:
1) مجموعهای از قواعد جهت منظم کردن افراد انسانی در یک نظم اجتماعی
2)نهادهای مشترک و معانی مشترک متصل به آنها
3)مجموعه روشهای مشترک احساس و تفکر (یوسفیزاده، 1382: 163)
رسانه به عنوان نهادی فرهنگساز، در تمامی موارد بالا، اعم از بسط قواعد زیست اجتماعی، طراحی نمادها و معانی آنها و القای روشهای احساس و اندیشه، نقش و کارکردی اساسی دارد.
در این میان، رسانههای تصویری، به ویژه تلویزیون به عنوان عامترین رسانهی تصویری، جایگاه خاص مییابند. از سویی دیگر، نگاهی به فیلمها و سریالهای تلویزیونی، نمایشگر تصویری پر فراز و نشیب از جنسیت و مناسبات جنسیتی است. مناسبات جنسیتی تنیده شده در فضای دراماتیک فیلمهای تلویزیون ایران، صورتهایی را سامان داده است که در بستر تحولات اجتماعی بار سنت و مدرنیته را به دوش میکشد. پاسخ به پرسش مدرنیته، جز از طریق فهم این لایهها و دستیابی به عمق حیات روزمرهی اجتماعی به کمک فرهنگ میسر نیست.
کاوش وضعیت بازنمایی روابط متقابل زنان و مردان در سریالهای تلویزیونی با فرض بازنمایی، بیانگر تحلیلی است که نشان از ارتباط تلویزیون با وضعیت اجتماعیاش دارد. این فرضیه بر آن است که رسانهها ارزشهای اجتماعی حاکم بر یک جامعه را منعکس میکنند (استریناتی، 380: 243).
بنابراین، این پژوهش به دنبال آن است که با شناخت نوع نگرش به زنان در رسانهی تلویزیون و در قالب سریالهای تلویزیونی، به فهم سیاستهای فرهنگی حاکم بر این رسانه در حوزهی بازنمایی و شکلدهی به مناسبات جنسیتی نایل آید و امیدوار است که نتایج این پژوهش، در اصلاح ساختار برنامههای تلویزیون، در جهت نقش و کارکرد واقعی زنان در حوزهی اجتماع، مفید واقع گردد.
به گونهای خاص، این پژوهش اهداف زیر را مدنظر دارد:
1) تعیین حجم حضور زنان در سریالهای تلویزیونی
2) شناخت گفتمان جنسیتی فردی، ساختاری و نمادین ارایه شده در سریالهای تلویزیونی
3)شناخت مناسبات جنسیتی کلامی و غیرکلامی ارایه شده در سریال های تلویزیونی
1-5 پرسشهای اساسی پژوهش
پرسش اساسی این پژوهش عبارت است از:
« نرخ نگرش نسبت به زنان در سریالهای تلویزیونی چگونه است؟ »
بر این اساس، سوالات فرعی زیر مطرح میگردند:
1) حجم حضور زنان در سریالهای تلویزیونی به چه میزان است؟
2)گفتمان جنسیتی ارایه شده در سریالهای تلویزیونی در سطح فردی چگونه است؟
3) گفتمان جنسیتی ارایه شده در سریالهای تلویزیونی در سطح ساختاری چگونه است؟
4)گفتمان جنسیتی ارایه شده در سریالهای تلویزیونی در سطح نمادین چگونه است؟
5)نرخ مناسبات جنسیتی کلامی و غیرکلامی در بین کنشگران زن و مرد در سریالهای تلویزیونی چگونه است؟
1-6 تعریف اجزای مساله
• گفتمان:
جزو یا قطعهی گسترشیافتهی متن است که واجد شکلی از سازمان درونی، یک پارچگی یا انسجام است. بافتی که پارهای گفتارهای خاص در بستر آن به وقوع میپیوندد، گفتمان را تعریف میکند. این بافتها یا زمینههای تولید متون، شاکلههای درونی متون خاص تولید شده را تعیین خواهند کرد (میلز، 1382: 17).
• گفتمان جنسیتی:
گفتمان جنسیتی، آن گروه از بیانهای معطوف به سلطه است که واجد دو مشخصهی اصلیاند: یکم آن که خواست جنسی اصلیترین مضمون آنهاست و دوم آن که به یک گفتمان هژمونیک بدل شدهاند و به عنوان یک گفتمان عام و شایع، یک دوره از تاریخ اجتماعی ایران را، رقم زدهاند (کاشی، 1385: 12).
• نگرش:
آمادگی ذهنی و عصبیای که با تجربه سازمان مییابد و بر کنشهای فرد در برابر تمامی اشیا و شرایط و اوضاعی که به آنها مربوط میشود، تاثیری هدایتبخش و پویا بر جای میگذارد (ساروخانی، 1380: 48).
• مناسبات جنسیتی
روابطی است که بر محور جنسیت و تفاوتهای جنسیتی کنشگران شکل میگیرد. این روابط، به نوعی، شکلی از کنش متقابل میان دو جنس را نیز با خود دارد (رحمتی و سلطانی، 1383: 15).
• مناسبات جنسیتی سطح فردی
مناسباتی که بر مبنای تفاوتهای فردی غیربیولوژیک میان دو جنس صورت میگیرد. در این سطح، تفاوتهای جنسیتی شامل ابعاد مختلف شخصیت فردی کنشگران مرد و زن میشود (همان).
• مناسبات جنسیتی سطح ساختاری
روابطی که در سطح ساختاری و نهادی میان کنشگران زن و مرد شکل میگیرد (همان: 16).
• مناسبات جنسیتی سطح نمادین
کنشها و موضوعاتی که به شکل نمادین تصورات قالبی مربوط به زنانگی و مردانگی را بازنمایی میکنند (همان: 18).
• جنس:
تفاوتهای زیستشناختی زن و مرد (فریدمن، 1381: 19).
• جنسیت:
تفاوتها و ویژگیهایی از زن و مرد که منشا روانشناختی، فرهنگی و اجتماعی دارند (گیدنز، 1374: 175).
• فرهنگ:
سیستمهای الگو شده یا سازمان یافتهای از نمادها که تحت جهتگیریهای کنش و اجزای درونی شدهی شخصیت افراد و الگوهای نهادی شدهی سیستم اجتماعی درآیند (معینی، 1374: 111).
فصل دوم:
ادبیات پژوهش
2-1 مقدمه
یاکوب بوکهارت3 میگوید سه قدرت بزرگی که واقعیت هستی بشر و روند تاریخ را معین کردهاند، عبارتند از: دین، قدرت و فرهنگ (پهلوان، 1382: 13). فرهنگ، مجموعهی شیوههای زندگی اعضای یک جامعه است (گیدنز، 1382: 56). فرهنگ، معرفت و شناختی است که مردم، جهت تعبیر و تفسیر رفتارهای اجتماعی به کار میگیرند (اسپردلی و مککوردی، 1386: 26).
یکی از جنبههای مهم این فرهنگ، کنشها، روابط و مناسبات جنسیتی است. در جوامع، معمولا اصالت به مرد داده شده است و مرد نمونهی کامل و اصیل انسان محسوب گردیده است. این امر موجب گردیده است که رفتار و خصوصیات اجتماعی و روانی مرد اصیل محسوب گردد. این موضوع جامعه را جنسیتگرا4 نموده است و موجب برتری یک جنس بر جنس دیگر شده است.
از سویی دیگر، با پدیدهی رسانه مواجهیم. رسانهها موتور حفظ، بازتولید، بازتاب و یا دگرگونی و تغییر ارزشها و فرهنگ جوامعاند. رسانهها از سویی به انتشار و اشاعهی نظام ارزشی حاکم کمک میکنند و از سویی دیگر، عامل تغییر، تحرک و نوآوری هستند. رسانهها میتوانند با تعیین سطح توقعات، بازنمودن افق نگاهها و توانا نمودن افراد جامعه به تخیل و خواستن شرایط زیستی گونهگون، موجب تحولات فرهنگی و اجتماعی گردند (مککونیل، 1382: 144).
وسایل ارتباط جمعی، به عنوان یکی از مهمترین وسایل ایجاد تغییرات در جوامع بشری، به جامعه و افراد آن کمک میکند تا در مسیر و خطمشی معین خود موفقتر و با آگاهی و اطلاعات بیشتری حرکت کند و روند مشارکت اجتماعی تسریع شود و در چگونگی تعامل متقابل شهروندان تاثیر گذاشته، کنشها و واکنشها را جهتدار و متناسب با دیگر ابعاد جامعه بسازد. اهمیت روزنامهها، رادیو، تلویزیون و دیگر رسانهها برای حاکمیت به اندازهای است که دولتهای جهان تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا این وسایل را برای تحکیم و تثبیت حاکمیت خود به کار گیرند و ارزشها و خواستهای خود را از طریق آن به جامعه القا نمایند.
از جمله ابزارهای رسانهای، فیلمها و سریالها هستند. فیلم، هنری است که دیگر هنرها را در خود ترکیب میکند و در کنار آن، از قوانین و عرفهای جدیدی برای
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید