خلق الله-مردم
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
آهوی خاور-آفتاب
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
خطایی-نوعیز آجر
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
چارخانه-شطرنجی
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
ریزه میزه-ریزه پیزه
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
حهاز-کشتی بزرگ
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
چشمداشت-توقع-انتظار
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
اختر شمردن-شببیداری
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
چندر غاز-پول بسیار کم
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
چارک-یک چهارم
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
اشک تمساح-گریه ی دروغین
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چشم انداختن-نگاه کردن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
جگری-به رنگ جگر
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
چشمک-ایما و اشاره به چشم
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
پخش-پراکنده
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
زرت و پرت-چرت و پرت
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
چین چین-پر از چین
دل-معده
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
پا واکردن-به راه افتادن بچه
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
تا-توانایی
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
خُردینه-بچه ی خردسال
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
حبه کردن-دانه دانه کردن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
دولابچه-کمد کوچک
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
بند آمدن-متوقف شدن
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
اختر شمردن(شببیداری)
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
بی همه کس-بی پدر و مادر
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
چنگول زدن-پنجه زدن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
کسی را اذیت و آزار کردن
اُق زدن-بالا آوردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
در زدن-کوبیدن در خانه
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
چوب بندی-داربست
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
ارباب حجت-اهل منطق
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
دارا-ثروتمند
جایی-مستراح-توالت
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
پُر کار-فعال-با پشتکار
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
داو-نوبت بازی
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
بر ملا شدن-آشکار گشتن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
چیز خور شدن-مسموم شدن
بدلی-تقلبی-جنس بد
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
درشت-حرف زشت-دشنام
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
جا دار-وسیع-فراخ
چپو شدن-غارت شدن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
آیَم سایَم-گاهکاهی
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
پشم علیشاه-درویش بی قدر
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
حمله ور شدن-یورش بردن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
دست بالا-حداکثر
استخواندار-محکم-بااراده
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
تریت- تلیت
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
چغل خوری-سخن چینی
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
حی و حاضر-آماده
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
تاب بازی-بازی کردن با تاب
دخالت کردن-در آمدن در کاری
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
آب تاختن-پیشاب کردن
بازرسی-بررسی و کنترل
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
چفت کردن-با زنجیر بستن
دستشویی-توالت-مستراح
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
بَر و رو-قد و قامت-چهره
تلخه-تریاک-سوخته
تیر کردن-نشان کردن
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
حدمتکار-مستخدم
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
ریق افتادن-ریغ افتادن
دلسوز-غمخوار
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
چرب دست-ماهر-زبر دست
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
درخت اگر-امید پوچ و واهی
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
چپ دادن-رد کردن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
خرکچی-چارپادار
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
زبون-حقیر-توسری خور
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
خاک به دهنم-زبانم لال
پیش کردن-راندن به جلو
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
ته نشست-رسوب
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
به پول رساندن-فروختن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
تپه گذاشتن-بول کردن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
احدالناس(کسی، فردی)
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
پَخ-مسطح-بی ژرفا
پُر توپ-خشمگین
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
حق-باج سبیل-رشوه
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
جاده کشیدن-راه درست کردن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
دیم کاری-کشاورزی دیم
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
چیز دار-ثروتمند
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
دست آموز کردن-تربیت کردن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
پوز زدن-دهان زدن
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
تت و پت-لکنت زبان
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
خودفروش-فاحشه-خائن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
پر مدعا- پر ادعا
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
پاشنه بخواب-کفش راحتی
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
زیر جلی-پنهانی-آهسته
جود-یهودی-حهود
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
حق گرفتن-نگا. حق بردن
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
راپرت-گزارش-خبر
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
دُنگ-سهم-حصه
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
دست اول-نو و تازه
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
اقلکم-دستکم-لااقل
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
خجالتی-کم رو-پرحیا
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
تنبل خان-تن پرور
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
چروکیدن-چین دار شدن
ارباب حجت-اهل منطق
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
پت و پاره-ژنده-فرسوده
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
چرکوندی-لکه دار کثیف
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
آبدست(ماهر، استاد)
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
اُق زدن(بالا آوردن)
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
دل و دماغ-دل و حوصله
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
پشه زدن-نیش زدن پشه
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
دسته-جمعیت سینه زن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
حرف شنو-سر به را-مطیع
زیر دُم سُست-زن منحرف
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
خود را خوردن-رنج بردن
زیر جلکی-پنهانی
حق-باج سبیل-رشوه
جَخت-متضاد صبر
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
بی چیز-تهی دست-فقیر
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
خِر-حنجره-گلو
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
آب به چشم آمدن-طمع کردن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
با دست و پا-آدم زرنگ
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
بلند بالا-قد بلند
دُوال پا-آدم سمج
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
آشنا روشنا-دوست آشنا
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
حرام و حرس-ریخت و پاش
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
چار طاق-به طور کامل
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
ختم شدن-پایان گرفتن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
بیخ خِر-بیخ گلو
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
اَتَر زدن(فال بد زدن)
چُل کلید-جام درویشان