کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 418

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

حلق آویز-به دار کشیده

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

 

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

 
 

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

دست کج-نامطمئن-دزد

 

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

به پول رساندن-فروختن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

چاسان فاسان-آرایش-بزک

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

 

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

پشم علیشاه-درویش بی قدر

 

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

پایین دست-طرف پایین

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

 
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

جیش-ادرار در زبان کودکان

اجاق-دودمان

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

آب و خاک-میهن-دیار

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

بنا کردن-شروع کردن

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

خبر چین-سخن چین-جاسوس

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

 

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

پشتک-پرش از پشت

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

دله دزدی-عمل دله دزد

دوام آوردن-استقامت کردن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

دلچسب-دلپذیر-مقبول

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

اُرُسی-کفش

از ته دل-از سر صدق و صفا

الابختکی-اتفاقی-تصادفی
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
جگرکی-جگر فروش

پیه سوز- پی سوز

دوش فروش-ربا خوار

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

باریک-دقیق-حساس

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

حلال واری-نگا. خلال وار

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

حقه زدن-فریب دادن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

دست پاک-درستکار

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

باد گلو زدن-آروغ زدن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

رفتگر-سپور-آشغالی

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

خطایی-نوعیز آجر

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

چرک-کثیف

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

ژله-لرزانک

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

 
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دریافتی-حقوق

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

آب و خاک(میهن، دیار)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

تخت پایی-صاف بودن کف پا

به تور زدن- به تور انداختن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

آب آتش زده-اشک

بپا-مواظب باش-متوجه باش

دنده کج-کج خلق-یکدنده

انگشت کردن-انگشت رساندن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

خیس شدن-تر شدن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

آب تاختن(پیشاب کردن)

 

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
حرف بی ربط-سخن نامربوط

خنکای صبح-سحرگاه

زیر دست-تابع-فرمان بردار

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

زالو-آدم سمج

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

آن سفر-آن بار-آن دفعه

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

خداحافظی کردن-به درود گفتن

درگاهی-آستانه

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

 

پهن شدن آفتاب-روز شدن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

زیر دل زدن-تهوع آوردن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

دستشویی-توالت-مستراح

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

خایه دار-با جرات-شجاع
ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

تنگ بودن وقت-دیر شدن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

چتوَل-یک چهارم

آهوی خاور-آفتاب

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

 

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

از زورِ-از شدت-از بسیاری

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
البرز-بلندقامت-دلیر

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

دل رحم-مهربان

آتشِ بسته-طلا

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

ریختگی-ریزش
 

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

حق شناسی-سپاس گزاری

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

آب و خاک(میهن، دیار)

ته گرفتن-سوختن غذا

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

چشم زاغ-بی شرم

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

 

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

چرب دست-ماهر-زبر دست

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

جمع کردن-گرد آوردن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

 

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
پوست کنده-رک و بی پرده

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

خاله خرسه-دوست نادان

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

چتوَل-یک چهارم

زهره کردن-بسیار ترساندن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

چشم خوردن-نظر خوردن

خیط کشیدن-خط کشیدن

پلاس-اثاث مختصر منزل

چار دیواری-خانه

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

داغان-از هم پاشیده-پریشان

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دست دادن-پیش آمدن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

خال-نقطه ی سیاه-لکه

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

چپری آمدن-زود آمدن

پاشیر-گودال پای شیر آب
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

پنزر- پندر

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

دست اول-نو و تازه

پا منبری-شاگرد روضه خوان

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

آبدست(ماهر، استاد)

درگاهی-آستانه

زیر پوش-جامه ی زیرین

چرمی-از جنس چرم

تپق-گرفتگی زبان

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

رُک زده-زل زده-خیره شده

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

تریت- تلیت

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

 

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

دانه دانه-یک یک

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

داد و هوار-داد و فریاد

پر بدک-خیلی بد

چیل-آدم بد بیار

 

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

رجاله-اراذل و اوباش

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 

تلکه بند شدن- تلکه کردن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

رودل-سنگینی معده

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چین چینی-پر چین

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خیره-بی شرم-پر رو
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

آواز دادن(خواستن)

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

فرض کنیم که

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
اجابت کردن معده-قضای حاجت

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

درآمد-عایدی

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

دو قلو-دو بچه ی همزاد

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

چُرت-خواب کوتاه

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

بی معنی- بیخود

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

آتش بی‌باد-ظلم-می

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

 

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

 
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

جای سفت-وضعیت سخت

آخش درآمدن-از درد نالیدن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

 

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

جفتک زن-لگد زن

 
انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

حال و بار-وضع زندگی

خوردنی-غذا-قابل خوردن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

دک و پوز-دهان و لب و دندان

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

 

آدم-نوکر

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

جور به جور-نگا. جوراجور

اجل معلق-مرگ ناگهانی

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

 

چغاله بادام-بادام نارس

دست بالا-حداکثر

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

 
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

پر و بال-امکان-فرصت

تراشیده شدن-لاغر شدن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

ددر رفتن-بیرون رفتن

زرت و پرت-چرت و پرت

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

رم دادن-رماندن-فراری دادن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
خش افتادن-خراش افتادن
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

دوبلور-دوبله کننده

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

بغداد آباد-شکم سیر

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

دستِ راست-سمت راست
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دومندش-دوم از آن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

چپ-لوچ-مخالف حکومت

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

 

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

رج کردن-رج بستن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

افسارگسیخته-سرکش

احدالناس(کسی، فردی)

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

 

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

تیر کردن-نشان کردن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

فرسوده و خراب شدن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

زیر گرفتن-زیر کردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

توجیهی-برنامه های توضیحی

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

حق نشناس-نا سپاس

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

ابرو انداختن-ابرو آمدن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)