کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 228

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

توان انجام کاری را داشتن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

دور از شما ب-لانسبت

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

درآمد-عایدی

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

دبنگ-احمق-کودن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

زهره دان-کیسه ی صفرا

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

این سفر(این بار)

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

خرناس-نگا. خُرخُر

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

خاکه-خرده ی هر چیزی

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

 

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

حیوونکی-نگا حیوانکی

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

خاک به دهنم-زبانم لال

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

بامبول-حقه-کلک

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

زود رنج-نازک دل-حساس

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

 

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

 
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

درق دروق-درق درق

حساب سوخته-بدهی قدیمی

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

تلکه بند شدن- تلکه کردن
دزد و حیز-نادرست و مکار

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

دست کج-نامطمئن-دزد

 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

چیل-آدم بد بیار
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

آبدست-ماهر-استاد
 

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

جاده کشیدن-راه درست کردن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

چشم دریده-خیره-درآمده

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

خبر چین-سخن چین-جاسوس

راپرتچی-گزارش دهنده

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

بد قلق-بد عادت-بد ادا

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

تِر زدن-خراب کردن کار

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

ازرق-چشم زاغ

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

خلق الله-مردم

باربند-جای نهادن و بستن بار

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

حاجیت-بنده

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

 
حرص خوردن-عصبانی شدن
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

جوغ-جوی آب

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

 
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

حلال وار-به صورت حلال

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

حال و بار-وضع زندگی

چشم انداز-منظره

خالی بند-چاخان-دروغ گو

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

به درک- به جهنم

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

بده بستان-داد و ستد-معامله

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
چپ رو-تند رو

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

ژوری-هیئت داوران

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

جَفت-چوب بست انگور

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

 
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

حق دادن-تایید کردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

خطایی-نوعیز آجر

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
بچه ی-اهل ِ

دست فروشی-شغل دست فروش

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

تخم نابسمل لا-حرام زاده
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

زالو-آدم سمج

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

پر بدک-خیلی بد

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
پا به رکاب-آماده ی رفتن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

تعلیمی-عصای کوچک

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

زیر جلکی-پنهانی

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

 
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

 

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

 
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

اهل دود(سیگاری)

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

جُربزه-قدرت-توانایی

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

خودخوری-حالت خودخور
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

 

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

رجاله-اراذل و اوباش

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

چش-چشم

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

ته بر کردن-از ته بریدن

دست اول-نو و تازه

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

زردنبو-زردمبو

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
دلقک بازی-مسخره بازی

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

ارواح شکمت-ارواح بابات

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

با دست و پا-آدم زرنگ
 

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

تل انبار-توده-انباشته

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

 

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

پر مدعا- پر ادعا

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

جا افتادن-سر جای خود آمدن
آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

دو پا-انسان

دود گرفتن-پُک زدن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

ابوقراضه-ابوطیاره

 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

برچسب زدن-تهمت زدن

پا بَد-بد قدم

 

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

دخالت کردن-در آمدن در کاری

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

خیرات کردن-چیزی را

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

بچه افتادن-سقط شدن جنین

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
چیل-آدم بد بیار

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

پُف-فوت-ورم-آماس

ژوکر-آدم همه فن حریف

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
 

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

چنبره زدن-حلقه زدن

انداختنی-جنس نامرغوب

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

جانور-کرم شکم و معده

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

دخترینه-دختر-مونث

دستِ راست-سمت راست

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

ذوق زده-بسیار خوش حال

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

چهار چوب-محدوده-قاب

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

خِرخِره-حلق-حلقوم

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

دومندش-دوم از آن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

چانه لغی-راز داری نکردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

ارباب حجت-اهل منطق

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

حضرت عباسی-راست و درست

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

 

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

 
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

الفرار-گریز-بگریز !

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

 

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

آمدن-آغاز به کاری کردن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

 

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

خرمن-انبوه و پرپشت

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

 
ابوقراضه(ابوطیاره)

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

جیغ و ویغ-داد و فریاد
دست چین-گزیده-منتخب
 

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

بازو دادن-یاری دادن

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

پر گو- پر چانه

خروس خوان-هنگام سحر

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

د ِ-زود باش!

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آی زرشک-آی زکی

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

تک و تا-جنب و جوش

 

حساب کردن-پرداختن خرج

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

 

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

خایه دار-با جرات-شجاع
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

زبان پس قفا-نوعی گل است

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

 

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

ژله-لرزانک

ارزانی(بخشیدن، دادن)

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زبان تر کردن-سخن گفتن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

دوخت و دوز-خیاطی

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

خم شدن-دولا شدن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

آتشِ بسته-طلا

ترش کردن-عصبانی شدن

 

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

پروار-فربه-چاق

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

چشمه-نوع-قسم

تا-توانایی

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

بی پایه-دروغ-پوچ

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

داماد-مرد تازه زن گرفته

درز را آب دادن-از راه به در شدن

دار کشیدن-دار زدن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

حمامی-گرمابه دار

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

جز زدن-ناله و زاری کردن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

تشریف داشتن-حضور داشتن

چُل کلید-جام درویشان
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

خبر گرفتن-پرسیدن

آبدست-ماهر-استاد

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

اوضاع احوال-وضع و حال

پیش پیشکی-از پیش

دق کردن-از غصه مردن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن