اوضاع احوال-وضع و حال
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
بوق سگ-بسیار دیر وقت
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
زبانی-شفاهی
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
دوره-مهمانی-زمانه
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
پت پتی-موتور سیکلت
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
بفرما زدن-تعارف کردن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
جن بو داده-نوعی دشنام است
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
آیینهی اسکندری(آفتاب)
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خودسر-گستاخ-سرکش
آب تاختن(پیشاب کردن)
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
خدا به رد-در پناه خدا
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
داداشی-برادر در زبان کودکان
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
خمیره-سرشت-ذات
برآورد-تخمین
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
تر دماغ-سرحال-شنگول
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
ابوقراضه(ابوطیاره)
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
چال افتادن-گود شدن
پشتی-بالش-حمایت
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
زیاده روی-افراط-اسراف
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
دنباله رو-پی رو-مقلد
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
پس کشیدن-به عقب کشیدن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
باریک اندام-لاغر و ظریف
تمام و کمال-کامل-به تمامی
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
خوره-جذام-آکله
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
دل کسی آمدن-دل آمدن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
خبره-ماهر-استاد
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
خدا-بسیار زیاد-فراوان
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
تنگ هم-چسبیده به هم
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
چشم کار کردن-دیدن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
پنزر- پندر
تُف به دهن-حیرت زده
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
باد خوردن-هوا خوردن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
چله نشینی-خانه نشینی
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
ته آواز-صدای نسبتن خوب
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
جوغ-جوی آب
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
احوال گرفتن-جویای حال شدن
دو لَتی-در دو لنگه ای
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
زُل-خیره
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
ریز-خرد-کوچک
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
باش !-نگاه کن-ببین
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
استخواندار(محکم، بااراده)
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
این سفر(این بار)
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
جامه شور-رختشوی
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
دله بازی-رفتار آدم دله
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
آینهی هفتجوش(خورشید)
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
دوندگی-سعی و کوشش
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
چاره ساز-خداوند
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
اسیر خاک-مرده-تنپرور
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
خرمن-انبوه و پرپشت
برادر تنی-برادر حقیقی
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
آب آتش مزاج-می سرخ
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
پشته کردن-روی هم انباشتن
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
از ته دل-از سر صدق و صفا
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
دزد زده-سرقت شده
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
خونسرد-آرام-بی خیال
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
بامبول زدن-حقه سوار کردن
بنا بودن-قرار بودن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
خواری و زاری-پریشان حالی
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
حَب-قرص
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
چله-چاق-چرب و چیلی
دو زاری-سکه ی دو ریالی
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
ز ِله-ستوه-عجز
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
چشم خوردن-نظر خوردن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
برزخ شدن-ناراحت شدن
توپ در کردن-توپ انداختن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
تحصیل کرده-درس خوانده
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
رضا شدن-راضی شدن
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
آتش بیباد(ظلم، می)
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
خاطر داشتن-به یاد داشتن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
حق التدریس-مزد آموزگار
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
دو دو کردن-دویدن
جن زده-دیوانه
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
چشم شور-آن که چشم زخم زند
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
چپ رو-تند رو
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دولت منزل-دولت سرا
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
افتادگی-پریشانی-احتیاج
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
چشم واسوخته-چشم برتافته
دلجور-همدل
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
آی زرشک(آی زکی)
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
خم شدن-دولا شدن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
بساز-آدم سازگار-صبور
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
به خط کردن-به صف کشیدن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
دندان عاریه-دندان مصنوعی
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
بمیرم-قربان بروم
خیکی-آدم چاق و فربه
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
دور و دراز-فراخ و وسیع
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
چشم گود شدن-لاغر شدن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
پیاله فروشی-میخانه
باردار-آبستن-حامله
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
برچسب زدن-تهمت زدن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
زبان در قفا-زبان پس قفا
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
دو زاری-سکه ی دو ریالی
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
زانویی-زانو
بار سرکه- ترش ابرو
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
چنار تجریش-متلک بد
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
آب نخوردن-درنگ نکردن
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)